Erect
ɪˈrekt
ɪˈrekt
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
گذشته‌ی ساده:
erected -
شکل سوم:
erected -
سوم‌شخص مفرد:
erects -
وجه وصفی حال:
erecting -
صفت تفضیلی:
more erect -
صفت عالی:
most erect
معنی و نمونه‌جمله‌ها
adjective
adverb
C1
عمودی، قائم، راست، سیخ، راست کردن، شق شدن، افراشتن، برپاکردن، بناکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- شق شدن
- موی از ترس سیخ‌شده
- ساقه‌ی راست
- ساختمان صدسال پیش ساخته شده بود.
- بنا کردم از نظم کاخی بلند
- موانع اجتماعی بوجود آوردن
- تیر پرچم را عمود کار گذاشتن
مترادف و متضاد erect
-
adjective straight upSynonyms:arrect cocked elevated erectile firm perpendicular raised rigid standing stiff upright upstanding verticalAntonyms:prone prostrate
-
verb build; establishSynonyms:assemble bring about cobble up cock compose construct create effect elevate fabricate fashion fit together forge form found frame fudge together heighten hoist initiate institute join knock together lift make make up manufacture mount organize pitch plant prefabricate produce put together put up raise rear run up set up shape stand stand up throw together throw up upraise uprearAntonyms:raze topple
ارجاع به لغت erect
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «erect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/erect
لغات نزدیک erect
- - erebus
- - erechtheum
- - erect
- - erectile
- - erection