امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Errant

ˈerənt ˈerənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
عیار، آواره، سرگردان، حادثه‌جو، گمراه، منحرف، بدنام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- knights errant in the Middle Ages
- سلحشوران عیار در قرون وسطی
- Mehtar Nassim the errant
- مهتر نسیم عیار
- The farmer found his errant pigs.
- کشاورز خوک‌های گم‌شده‌ی خود را پیدا کرد.
- An errant wind.
- بادی که جهت و شدت آن پیوسته عوض می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد errant

  1. adjective wrong; deviant
    Synonyms:
    aberrant deviating devious drifting errable erratic erring fallible heretic meandering misbehaving mischievous miscreant naughty offending off straight and narrow rambling ranging roaming roving shifting sinning stray straying unorthodox unreliable wandering wayward
    Antonyms:
    correct righteous

ارجاع به لغت errant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «errant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/errant

لغات نزدیک errant

پیشنهاد بهبود معانی