امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Escape

ɪˈskeɪp ɪˈskeɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    escaped
  • شکل سوم:

    escaped
  • سوم‌شخص مفرد:

    escapes
  • وجه وصفی حال:

    escaping
  • شکل جمع:

    escapes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B1
رستن، گریختن، در رفتن، فرار کردن، رهایی جستن، خلاصی جستن، جان به در بردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The prisoner escaped from jail.
- زندانی از زندان گریخت.
- The bird escaped from the cage.
- مرغ از قفس پرید.
- He was eager to escape from the noise and traffic of the city.
- مشتاق بود که از سروصدا و آمد و شد شهر رهایی یابد.
- Her two sisters were injured but she escaped.
- دو خواهرش زخمی شدند؛ ولی او جان سالم به در برد.
- The infection was so widespread that few escaped.
- بیماری عفونی آن‌قدر گسترده شده بود که فقط عده‌ی معدودی دچار آن نشدند.
- The gas escaping from the pipe burst into flames.
- گازی که از لوله درز کرده بود، مشتعل شد.
- Tighten the screw so that no gasoline can escape.
- پیچ را سفت کن تا بنزین خارج نشود.
- A scream escaped from her lips.
- شیونی از میان لبانش خارج شد.
- The smoke escapes through the chimney.
- دود از دودکش به خارج می‌رود.
- The broken window lets a lot of heat escape.
- شیشه‌ی شکسته‌ی پنجره حرارت زیادی را به خارج انتقال می‌دهد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
گریختن از، اجتناب کردن از
- She escaped certain death.
- او از مرگ حتمی جست.
- The image escaped her memory.
- آن تصویر از خاطره‌اش محو شد.
- They sat behind a column to escape notice.
- آنان پشت ستون نشستند که کسی متوجه‌شان نشود.
- She escaped criticism.
- او مورد انتقاد قرار نگرفت.
- Her name escapes me.
- اسمش یادم نمی‌آید.
noun countable
گریز، فرار، رهایی، خلاصی
- An escape from a mental hospital
- فرار از بیمارستان روانی
- an escape from the earth's gravitational pull
- رهایی از کشش جاذبه‌ی کره‌ی زمین
- escape from responsibility
- گریز از مسئولیت
- the gas gets out through a small escape.
- گاز از دهانه‌ی کوچکی خارج می‌شود.
- The movies are her escape.
- تفریح او سینما است.
adjective
گریز، فرار، رهایی
- an escape hatch
- دریچه‌ی خروج
- an escape clause
- شرط گریز (در قرارداد)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد escape

  1. noun breaking away; getaway
    Synonyms:
    abdication avoidance AWOL beat bolt break breakout bypassing circumvention decampment deliverance departure desertion disappearance dodging ducking elopement elusion elusiveness eschewal evasion evasiveness extrication fadeout flight freedom hegira lam leave liberation out outbreak powder release rescue retreat runaround shunning sidestepping slip spring withdrawal
    Antonyms:
    capture maintenance stay
  1. verb break away from
    Synonyms:
    abscond avoid bail out bolt burst out circumvent cut and run cut loose decamp depart desert disappear dodge double duck duck out elope elude emerge evade flee fly fly the coop get away with get off go scot-free leave make getaway make off make oneself scarce pass play hooky run run away run off run out on shun skip slip slip away steal away take a powder take flight take on the lam vanish work out of wriggle out
    Antonyms:
    capture remain stay

لغات هم‌خانواده escape

  • verb - intransitive
    escape

ارجاع به لغت escape

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «escape» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/escape

لغات نزدیک escape

پیشنهاد بهبود معانی