امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Estate

ɪˈsteɪt ɪˈsteɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    estates

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
ملک، املاک، اموال، دارایی، ثروت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- She owns a large estate in Ghamsar.
- او در قمصر ملک بزرگی دارد.
- a man of small estate
- مردی کم ثروت
noun countable
مزرعه
- My grandparents owned a beautiful estate.
- پدربزرگ و مادربزرگم مزرعه‌ای زیبا داشتند.
- We visited a stunning estate in the countryside.
- ما یک مزرعه‌ی زیبا در حومه‌ی شهر دیدیم.
noun countable
حقوق ارثیه، ترکه، ماترک link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده
- Part of the decedent's estate was given to his creditors.
- بخشی از ارثیه‌ی شخص متوفی به طلبکاران وی داده شد.
- He left her entire estate to her niece.
- او تمام ارثیه‌اش را برای خواهرزاده‌اش به جا گذاشت.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی شهرک، منطقه‌ی صنعتی
- The industrial estate is home to several manufacturing plants and warehouses.
- شهرک صنعتی اقامت‌گاه چندین کارخانه‌ی تولیدی و انبار است.
- The new estate will feature modern townhouses and spacious apartments.
- شهرک جدید دارای خانه‌های شهری مدرن و آپارتمان‌های بزرگ است.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی اتومبیل استیشن واگن
- Their family always relied on the estate for long road trips.
- همیشه خانواده‌ی آن‌ها برای سفرهای جاده‌ای طولانی از اتومبیل استیشن واگن استفاده می‌کردند.
- The estate parked in front of the house caught everyone's attention.
- اتومبیل استیشن واگنی که جلوی خانه پارک شده بود، توجه همه را به خود جلب کرد.
noun uncountable
قدیمی حالت، وضعیت
- to restore the building to its former estate
- بازسازی ساختمان به حالت سابقش
- the low estate of our public schools
- وضعیت بد مدارس دولتی‌مان
noun countable
انگلیسی بریتانیایی گروهی از مشاغل کوچک (وابسته به یک شرکت)
- The establishment of this estate has revitalized the local economy, attracting both locals and tourists alike.
- ایجاد این مشاغل کوچک باعث احیای اقتصاد محلی شده و محلی‌ها و هم گردشگران را به خود جذب کرده است.
- The company's estate includes various pubs and restaurants.
- مشاغل این شرکت شامل میخانه‌ها و رستوران‌های مختلف است.
noun countable
دسته، طبقه (سیاسی یا اجتماعی)
- a political message which will appeal to people of every estate.
- پیامی سیاسی که خوشایند افراد در کلیه‌ی طبقات اجتماعی خواهد بود.
- The first estate was the clergy.
- طبقه‌ی اول مرکب از روحانیون بود.
adjective
مستعمل، دست‌دوم، استوک
- The estate sale offered a wide selection of previously owned furniture and antiques.
- بازار فروش استوک گزینه‌ی گسترده‌ای از مبلمان و عتیقه‌جات قدیمی را به نمایش گذاشته است.
- The estate car, previously owned by a prestigious family, was up for sale.
- خودروی دست‌دوم که قبلا متعلق‌به یک خانواده بااعتبار بود، برای فروش قرار داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد estate

  1. noun extensive manor and its property
    Synonyms:
    acreage area country home country place demesne domain dominion farm finca freehold grounds holdings lands parcel plantation quinta ranch residence rural seat territory villa
  1. noun person’s possessions, property, wealth
    Synonyms:
    assets belongings bequest capital chattels devise earthly possessions effects endowment fortune goods heritage inheritance legacy patrimony substance
  1. noun class, rank
    Synonyms:
    bracket caste category classification condition echelon footing form grade level lot order period place position quality repair shape situation sphere standing state station status stratum

Collocations

  • estate agency

    (انگلیس) بنگاه معاملات ملکی (امریکا: real estate agency)

  • estate agent

    (انگلیس) دلال معاملات ملکی (امریکا: real estate agent)

ارجاع به لغت estate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «estate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/estate

لغات نزدیک estate

پیشنهاد بهبود معانی