امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Exhausting

ɪɡˈzɑːstɪŋ ɪɡˈzɔːstɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    exhausted
  • شکل سوم:

    exhausted
  • سوم‌شخص مفرد:

    exhausts
  • صفت تفضیلی:

    more exhausting
  • صفت عالی:

    most exhausting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
خسته‌کننده، طاقت‌فرسا، ملال‌آور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The marathon was an exhausting challenge for all the runners.
- ماراتن چالشی طاقت‌فرسا برای تمام دوندگان بود.
- Caring for a toddler can feel incredibly exhausting at times.
- مراقبت از کودک نوپا گاهی اوقات می‌تواند به‌شدت خسته‌کننده باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exhausting

  1. verb Use up (resources or materials)
    Synonyms:
    consuming draining beating eating depleting
    Antonyms:
    refreshing animating invigorating
  1. adjective Causing fatigue
    Synonyms:
    draining tiring wearing wearying fatiguing
  1. verb Deplete
    Synonyms:
    fatiguing weakening releasing wearing squandering tiring prostrating discharging pauperizing ejecting overdoing impoverishing expending evacuating debilitating enervating expelling emptying draining depleting sapping bankrupting
    Antonyms:
    refreshing replenishing
  1. verb To make extremely weary; wear out.
    Synonyms:
    tiring
  1. verb To use up completely:
    Synonyms:
    depleting

ارجاع به لغت exhausting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exhausting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exhausting

لغات نزدیک exhausting

پیشنهاد بهبود معانی