امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Explicit

ɪkˈsplɪsɪt ɪkˈsplɪsɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more explicit
  • صفت عالی:

    most explicit

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
صریح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
adjective
صریح، روشن، واضح، اشکار، صاف، ساده
- an officer's explicit orders to the soldier
- دستورات صریح افسر به سربازان
- Let's be explicit about our expectations.
- بیا درباره‌ی توقعات خود شفاف باشیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد explicit

  1. adjective specific, unambiguous
    Synonyms:
    absolute accurate categorical certain clean-cut clear clear-cut correct definite definitive direct distinct exact express frank lucid obvious on the nose open outspoken patent perspicuous plain positive precise stated straightforward sure understandable unequivocal unqualified unreserved
    Antonyms:
    ambiguous confused equivocal implicit indefinite obscure unspecific vague

لغات هم‌خانواده explicit

  • adjective
    explicit

ارجاع به لغت explicit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «explicit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/explicit

لغات نزدیک explicit

پیشنهاد بهبود معانی