امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Exponent

ɪkˈspoʊnənt ɪkˈspəʊnənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    exponents

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
(ریاضی) نما، توان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- exponent of root
- فرجه‌ی توان کسری، نمای کسری
noun
(نظریه) مفسر، بیان‌کننده
- one of the major exponents of Plato's philosophy in medieval Europe.
- یکی از مبلغان عمده‌ی فلسفه‌ی افلاطون در اروپای قرون وسطی.
- he is an exponent of the idea of racial equality.
- او مروج عقیده‌ی تساوی نژادی است.
noun
(مکتب، تفکر) نمانده، مظهر
- she is one of the leading exponents of the young and well-to-do class.
- او یکی از نمونه‌های بارز طبقه‌ی جوان و پولدار است.
noun
(زبان‌شناسی) نمود، تظاهر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exponent

  1. noun person who supports, advocates
    Synonyms: backer, booster, champion, defender, demonstrator, expositor, expounder, interpreter, partisan, promoter, propagandist, proponent, protagonist, second, seconder, spokesperson, supporter, upholder
  2. noun example
    Synonyms: denotation, exemplar, illustration, index, indication, model, representative, sample, sign, specimen, token, type

ارجاع به لغت exponent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exponent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exponent

لغات نزدیک exponent

پیشنهاد بهبود معانی