امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Facilitative

fəˈsɪlɪtətɪv fəˈsɪlɪtətɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تسهیل‌گر، تسهیل‌گرانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Her facilitative skills helped the team reach a consensus quickly.
- مهارت‌های تسهیل‌گرانه‌ی او به تیم کمک کرد تا به‌سرعت به اجماع برسند.
- The workshop provided facilitative tools for problem-solving.
- در این کارگاه ابزارهای تسهیل‌گر برای حل مسئله ارائه شد.
پیشنهاد بهبود معانی

لغات هم‌خانواده facilitative

  • adjective
    facilitative

ارجاع به لغت facilitative

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «facilitative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/facilitative

لغات نزدیک facilitative

پیشنهاد بهبود معانی