امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Faculty

ˈfæklti ˈfæklti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    faculties

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
قوه، توان، استعداد، توانایی (فطری) (برای شنیدن و دیدن و فکر کردن و حرکت کردن و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the faculty of hearing
- قوه‌ی شنوایی
- the faculty of speech
- قوه‌ی ناطقه، توانایی سخن‌گویی
- the faculty of making friends
- استعداد دوست‌یابی
noun countable
توانایی، توانش، قابلیت (اکتسابی)
- Her faculty for music allowed her to play multiple instruments with ease.
- توانش موسیقی او به او این امکان را می‌داد که چندین ساز را به‌راحتی بنوازد.
- It takes time and practice to develop the faculty of critical thinking.
- توسعه‌ی توانایی تفکر انتقادی نیازمند زمان و تمرین است.
noun countable uncountable
هیئت علمی، کادر آموزشی
- Members of the faculty of the medical school had also been invited.
- اعضای هیئت علمی دانشکده‌ی پزشکی نیز دعوت شده بودند.
- the faculty and staff of this university
- استادان و کادر آموزشی این دانشگاه
noun countable
انگلیسی بریتانیایی دانشکده، گروه آموزشی
- the head of the law faculty
- رئیس دانشکده‌ی حقوق
- the Faculty of Arts
- گروه آموزشی هنر
noun
توانایی، قدرت، اختیار (اعطاشده)
- The president has the faculty to veto legislation.
- رئیس جمهور این توانایی را دارد که قوانین را وتو کند.
- The manager has the faculty to hire and fire employees.
- مدیر اختیار استخدام و اخراج کارکنان را دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد faculty

  1. noun ability, skill
    Synonyms:
    adroitness aptitude aptness bent capability capacity cleverness dexterity facility flair forte genius gift instinct intelligence knack knowing way around leaning nose peculiarity penchant pistol power predilection proclivity propensity property quality readiness reason right stuff sense strength talent turn what it takes wits
    Antonyms:
    inability incompetence ineptness lack need
  1. noun teachers in educational institution
    Synonyms:
    academics advisers body clinic college corps department employees institute instructors lecturers literati mentors organization pedagogues personnel professorate professors profs researchers scholars society staff tutors university workers
    Antonyms:
    students

ارجاع به لغت faculty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «faculty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/faculty

لغات نزدیک faculty

پیشنهاد بهبود معانی