امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Familiarity

fəˌmɪliˈærəti fəˌmɪliˈærəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
آشنایی، انس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- My familiarity with Morteza started forty years ago.
- دوستی من با مرتضی چهل سال پیش شروع شد.
- He addresses his teachers with familiarity.
- او با معلم‌هایش به‌طور خودمانی صحبت می‌کند.
- She should not permit familiarities in public.
- او نباید اجازه بدهد که در حضور دیگران کسی نسبت به او برخورد خودمانی داشته باشد.
- Her familiarity with the works of Shakespear is astounding.
- تبحر او در آثار شکسپیر شگفت‌انگیز است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد familiarity

  1. noun friendliness
    Synonyms:
    acquaintance acquaintanceship boldness closeness ease fellowship forwardness freedom freshness friendship informality intimacy liberty naturalness openness presumption sociability unceremoniousness
    Antonyms:
    aloofness cool distance frigidity reserve unfriendliness
  1. noun knowledgeableness
    Synonyms:
    acquaintance awareness cognition comprehension experience feel grasp knowledge sense understanding
    Antonyms:
    ignorance unfamiliarity

Idioms

لغات هم‌خانواده familiarity

ارجاع به لغت familiarity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «familiarity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/familiarity

لغات نزدیک familiarity

پیشنهاد بهبود معانی