با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Fanny

ˈfæni ˈfæni
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun slang countable informal
انگلیسی آمریکایی عامیانه قدیمی ناپسند کون
- I had to sit on my fanny for hours during the long flight.
- در طول پرواز طولانی مجبور بودم ساعت‌ها روی کونم بنشینم.
- I accidentally bumped into her fanny while walking past her.
- وقتی از کنارش رد می‌شدم؛ به‌طور اتفاقی به کون او برخورد کردم.
noun slang countable informal
انگلیسی بریتانیایی عامیانه ناپسند کس، فرج (آلت تناسلی زنانه)
- I saw her fanny when she bent down to pick up the pencil.
- وقتی خم شد تا مداد رو برداره، کسش رو دیدم.
- Her dress was so short you could nearly see her fanny.
- لباسش به‌قدری کوتاه بود که تقریباً می‌شد کسش رو دید.
noun slang uncountable informal
انگلیسی بریتانیایی عامیانه ناپسند کس (وقتی که زنان فقط به‌عنوان ابزار جنسی در نظر گرفته می‌شوند)
- This club is full of fanny.
- این کلاب پر از کسه.
- Look at the fanny!
- کس رو ببین!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fanny

  1. noun buttocks
    Synonyms: ass, backside, behind, bottom, buns, butt, cheeks, derriere, gluteus maximus, heinie, hindquarters, posterior, rear end, rump, seat, tail

ارجاع به لغت fanny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fanny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fanny

لغات نزدیک fanny

پیشنهاد بهبود معانی