امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fathom

ˈfæðm ˈfæðm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fathomed
  • شکل سوم:

    fathomed
  • سوم‌شخص مفرد:

    fathoms
  • وجه وصفی حال:

    fathoming
  • شکل جمع:

    fathoms

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
قولاج (واحد عمق‌پیمایی دریایی) اندازه گرفتن، عمق‌پیمایی کردن، درک کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His motives are difficult to fathom.
- درک انگیزه‌های او مشکل است.
- Ever since the dawn of history, man has tried to fathom the universe.
- از بدو تاریخ تاکنون بشر کوشیده‌است که از دنیا سردربیاورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fathom

  1. verb discern, understand
    Synonyms:
    appreciate apprehend catch cognize comprehend dig divine estimate figure out follow gauge get get to the bottom grasp have interpret know measure penetrate perceive pierce pinpoint plumb probe recognize savvy sound unravel
    Antonyms:
    misunderstand not get

ارجاع به لغت fathom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fathom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fathom

لغات نزدیک fathom

پیشنهاد بهبود معانی