امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fertile

ˈfɜːrtl ˈfɜːtaɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more fertile
  • صفت عالی:

    most fertile

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
حاصلخیز، پرثمر، بارور، برومند، پربرکت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- the fertile soil of Khuzestan
- خاک بارور خوزستان
- This apple tree is very fertile.
- این درخت سیب بسیار پربار است.
- a fertile egg
- تخم‌مرغ نطفه‌دار
- Overly fertile families add to overpopulation.
- خانواده‌های بسیار پربچه (مسئله‌ی) ازدیاد جمعیت را تشدید می‌کنند.
- the sun's fertile warmth
- گرمای گشن‌آور خورشید
- the fertile mind of a genius
- فکر آفریننده‌ی یک نابغه
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fertile

  1. adjective ready to bear, produce
    Synonyms:
    abundant arable bearing black bountiful breeding breedy bringing forth childing fecund feracious flowering flowing with milk and honey fruitful generative gravid hebetic loamy lush luxuriant plenteous plentiful pregnant procreant producing productive proliferant prolific puberal pubescent rank rich spawning teeming uberous vegetative virile with child yielding
    Antonyms:
    barren fruitless impotent infertile sterile unproductive useless

ارجاع به لغت fertile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fertile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fertile

لغات نزدیک fertile

پیشنهاد بهبود معانی