امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Feverish

ˈfiːvrɪʃ ˈfiːvrɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more feverish
  • صفت عالی:

    most feverish

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تب‌دار، بی‌قرار، تب‌خیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The child's forehead felt feverish.
- پیشانی کودک داغ بود.
- a feverish patient
- بیمار تب‌دار
- a damp, feverish, unhealthy place
- محلی مرطوب و تب‌آور و ناسالم
- He couldn't sleep and his feverish thoughts were concentrated on tomorrow's game.
- خوابش نمی‌برد و افکار شوریده‌ی او متوجه مسابقه‌ی فردا بود.
- feverish activity
- فعالیت تب‌گونه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد feverish

  1. adjective having a high temperature
    Synonyms:
    above normal aguey burning burning up febrile fevered fiery flushed having the shakes hectic hot inflamed on fire pyretic running a temperature
    Antonyms:
    chilled chilly cold freezing
  1. adjective excited, agitated
    Synonyms:
    burning distracted fervid fevered frantic frenetic frenzied furious heated hectic high-strung impatient keyed up nervous obsessive overwrought passionate restless
    Antonyms:
    calm collected content cool easy-going unexcited

ارجاع به لغت feverish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feverish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/feverish

لغات نزدیک feverish

پیشنهاد بهبود معانی