امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fiddle

ˈfɪdl ˈfɪdl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fiddled
  • شکل سوم:

    fiddled
  • سوم‌شخص مفرد:

    fiddles
  • وجه وصفی حال:

    fiddling
  • شکل جمع:

    fiddles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
ویولن، کمانچه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the sound of a fiddle
- صدای ساز زهی
- He fiddled and the monkey danced.
- او ساز می‌زد و میمون می‌رقصید.
- Don't fiddle with your tie!
- با کراوات خودت ور نرو!
- He fiddled with the radio so much that it broke.
- آن‌قدر به رادیو ور رفت که خرابش کرد.
- He does nothing but fiddle around.
- او کاری جز ولگردی نمی‌کند.
verb - intransitive
ویولن زدن، زرزر کردن، کار بیهوده کردن
verb - transitive
اقتصاد حقه سوار کردن، کلاه‌برداری کردن
noun
اقتصاد کلاهبرداری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fiddle

  1. verb mess with, tinker
    Synonyms: dabble, doodle, feel, fidget, finger, fool, handle, interfere, mess, mess around, monkey, play, potter, puddle, putter, tamper, touch, toy, trifle, twiddle

Idioms

  • be on the fiddle

    کلاه‌برداری‌کردن، حقه سوار کردن، دوز و کلک زدن

  • fit as a fiddle

    صحیح و سالم. سرحال. سر و مر و گنده. سالم و سرحال

  • play second fiddle (to)

    نقش ثانوی داشتن، در درجه ی دوم اهمیت بودن

ارجاع به لغت fiddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fiddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fiddle

لغات نزدیک fiddle

پیشنهاد بهبود معانی