امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

File

faɪl faɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    filed
  • شکل سوم:

    filed
  • سوم‌شخص مفرد:

    files
  • وجه وصفی حال:

    filing
  • شکل جمع:

    files

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A2
پرونده، فایل، زونکن، پروندان (وسیله‌ای برای نگهداری مجموعه‌ای از برگه‌ها، مدارک و مستندات که به موضوع خاصی ارتباط دارند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The file contains important company documents.
- این پرونده حاوی اسناد مهم شرکت است.
- All relevant documents are stored in these files.
- تمام اسناد مربوطه در این فایل‌ها ذخیره می‌شوند.
- She organized the file on her desk carefully.
- او زونکن‌های روی میزش را به‌دقت مرتب کرد.
noun countable
پرونده (مستندات کتبی مرتبط به شخص یا موضوعی خاص)
- The detective reviewed the suspect's file for clues.
- کارآگاه پرونده‌ی مظنون را برای یافتن سرنخ مرور کرد.
- She will open a file on the recent research findings.
- او در مورد یافته‌های تحقیقات اخیر پرونده‌ای را باز خواهد کرد.
noun countable A2
تکنولوژی کامپیوتر فایل، پرونده (واحد مستقلی از اطلاعات که انواع مختلفی از داده‌ها را شامل شود) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده
- Back up your important files regularly.
- از فایل‌های مهم خود به‌طور منظم نسخه‌ی پشتیبان تهیه کنید.
- Please attach the file to your email.
- لطفاً فایل را به ایمیل خود پیوست کنید.
- I saved the document as a PDF file on my desktop.
- من این سند را به‌عنوان فایل PDF روی دسکتاپم ذخیره کردم.
noun countable uncountable
ردیف، صف، خط، رده، راسته، رج (صفی طولانی که در آن مردم یا حیوانات پشت‌سرهم به خط شده باشند)
- The soldiers were marching in single file.
- سربازان در صف واحدی [پشت‌سرهم] رژه می‌رفتند.
- The children were fascinated by the files of ants.
- بچه‌ها مجذوب صف طولانی مورچه‌ها شده بودند.
noun countable
سوهان (ابزاری که برای صاف کردن و صیقل دادن سطوح مختلف، به‌ویژه سطوح چوبی و فلزی، استفاده می‌شود)
- A rusty file lay forgotten in the corner of the workshop.
- سوهانی زنگ‌زده در گوشه‌ی کارگاه جا مانده بود.
- She used a metal file to smooth the edges of the wooden chair.
- او برای صاف کردن لبه‌های صندلی چوبی از سوهان فلزی استفاده کرد.
verb - transitive
بایگانی کردن، ثبت کردن (اطلاعات را به‌روشی دقیق و مشخص ذخیره کردن)
- She will file the report by the end of the day.
- او تا پایان روز گزارش را ثبت خواهد کرد.
- They file all applications and examine them in turn.
- آن‌ها همه‌ی درخواست‌ها را بایگانی و به‌نوبت به آن‌ها رسیدگی می‌کنند.
verb - transitive
حقوق تشکیل پرونده دادن، (شکایت یا درخواست) به‌طور رسمی ثبت کردن، تنظیم کردن، تسلیم کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده
- The police filed charges against the three suspects.
- پلیس برای این سه مظنون پرونده تشکیل داد.
- She plans to file a complaint against the company next week.
- او قصد دارد که هفته‌ی آینده شکایتی را علیه این شرکت تنظیم کند.
verb - transitive
(روزنامه، رادیو، بنگاه‌های خبرگزاری و...) گزارش دادن، ارائه دادن، فرستادن، ثبت کردن
- Here is the latest news filed by our reporter in Paris.
- این آخرین خبری است که توسط خبرنگار ما در پاریس گزارش شده است.
- The journalist will file her report after the press conference ends.
- روزنامه‌‌نگار پس‌از پایان کنفرانس مطبوعاتی گزارش خود را ارائه خواهد کرد.
verb - intransitive
پشت‌سرهم حرکت کردن، به‌ صف حرکت کردن
- The animals filed through the gate.
- حیوانات پشت‌سرهم از دروازه عبور کردند.
- The students filed through the hallway after the bell rang.
- پس‌از به صدا درآمدن زنگ، دانش‌آموزان به صف در راهرو حرکت کردند.
verb - intransitive verb - transitive
سوهان زدن، سوهان‌کاری کردن، صیقل دادن، جلا دادن، ساییدن
- She was filing her nails.
- او ناخن‌های خود را سوهان می‌زد.
- Thieves had filed through the bars.
- سارقان نرده‌ها را با سوهان بریده بودند.
verb - intransitive
سیاست (در انتخابات) نامزدی خود را ثبت کردن، کاندید شدن، به‌عنوان نامزد انتخاباتی ثبت‌نام کردن
- Candidates must file by the end of the month.
- داوطلبان باید تا پایان ماه ثبت‌نام کنند.
- He filed for the Senate seat in Iowa.
- او به‌عنوان نامزد انتخاباتی ایالت ایوا ثبت‌نام کرد.
verb - intransitive
در پرونده گذاشتن، داخل پرونده قرار دادن
- Please file away the documents neatly.
- لطفاً مدارک را به‌طور مرتب در پرونده بگذارید.
- I will file after sorting all the papers.
- من پس‌از مرتب‌سازی تمام اوراق آن‌ها را داخل پرونده قرار خواهم داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد file

  1. noun system of order, placement for ease of use
    Synonyms:
    book cabinet case census charts circular file data directory docket documents dossier folder index information list notebook pigeonhole portfolio record register repository
  1. noun line, queue
    Synonyms:
    column echelon list parade rank row string tier troop
  1. verb put in place, order
    Synonyms:
    alphabetize arrange catalog catalogue categorize classify deposit docket document enter index list pigeonhole record register slot tabulate
    Antonyms:
    disarrange disorder
  1. verb rub down, grind
    Synonyms:
    abrade burnish erode finish furbish grate level polish rasp raze refine scrape shape sharpen smooth

Collocations

  • file past

    رژه رفتن، به صف از جلو کسی رد شدن

  • in file

    به صف، به ردیف، به ستون

  • on file

    موجود (در بایگانی)، بایگانی شده، در پرونده

Idioms

ارجاع به لغت file

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «file» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/file

لغات نزدیک file

پیشنهاد بهبود معانی