امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

File

faɪl faɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    filed
  • شکل سوم:

    filed
  • سوم‌شخص مفرد:

    files
  • وجه وصفی حال:

    filing
  • شکل جمع:

    files

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
سوهان، آهن‌سای

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a nail file
- سوهان ناخن
- a steel file for smoothing metals
- سوهان فولادی برای صاف کردن فلزات
noun countable
کاغذ گیر، پرونده، دسته کاغذهای مرتب، صورت، فهرست، پوشه، ، کلاسور، ، پرونده‌دان، قفسه (یا کشو یا محل نگهداری) پرونده‌ها، بایگانی
- They file all applications and examine them in turn.
- آن‌ها همه‌ی درخواست‌ها را بایگانی و به نوبت به آن‌ها رسیدگی می‌کنند.
- file room
- اتاق بایگانی
- Put the receipts in a separate file.
- رسیدها را در پرونده‌ای سوا بگذارید.
- I haven't had time yet to read his file.
- هنوز وقت نکرده‌ام پرونده‌ی او را بخوانم.
noun countable
قطار، ردیف، صف،(در شرطرنج) راسته، خط
- to file out of a building
- به صف از ساختمان خارج شدن
- The soldiers filed past the commander.
- سربازان (به صف) از جلو فرمانده رژه رفتند.
- to stand in a file
- به صف ایستادن
noun countable
آدم حیله‌گر، (انگلیس - خودمانی) آدم بد جنس و زرنگ
verb - transitive
با سوهان صاف کردن یا بریدن، رندیدن، سوهان زدن
- Thieves had filed through the bars.
- دزدان نرده‌ها را با سوهان بریده بودند.
- She was filing her nails.
- او ناخن‌های خود را سوهان می‌زد.
verb - transitive
(رسماً و معمولاً با دریافت رسید) تسلیم کردن
- Several complaints have been filed with the commission.
- چندین شکایت به کمیسیون تسلیم شده است.
verb - transitive
فرستادن، ثبت کردن، (روزنامه و رادیو و بنگاه های خبرگزاری و غیره) خبر فرستادن، گزارش (خبری) دادن، (در خواست یا شکایت و غیره) به ثبت رساندن، دادخواست دادن
- to file for divorce
- (رسماً از دادگاه) تقاضای طلاق کردن
- Here is the latest news filed by our reporter in Paris.
- این آخرین خبری است که توسط گزارشگر ما در پاریس گزارش شده است.
verb - intransitive
پشت سر هم رفتن، در صف رفتن، رژه رفتن
verb - intransitive
در پرونده گذاشتن، ارائه دادن
verb - intransitive
(رسما) اعلام نامزدی انتخاباتی کردن
- He filed for the senate seat in Iowa.
- او (رسماً) خود را نامزد سناتوری ایالت ایوا کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد file

  1. noun system of order, placement for ease of use
    Synonyms: book, cabinet, case, census, charts, circular file, data, directory, docket, documents, dossier, folder, index, information, list, notebook, pigeonhole, portfolio, record, register, repository
  2. noun line, queue
    Synonyms: column, echelon, list, parade, rank, row, string, tier, troop
  3. verb put in place, order
    Synonyms: alphabetize, arrange, catalog, catalogue, categorize, classify, deposit, docket, document, enter, index, list, pigeonhole, record, register, slot, tabulate
    Antonyms: disarrange, disorder
  4. verb rub down, grind
    Synonyms: abrade, burnish, erode, finish, furbish, grate, level, polish, rasp, raze, refine, scrape, shape, sharpen, smooth

Collocations

  • file past

    رژه رفتن، به صف از جلو کسی رد شدن

  • in file

    به صف، به ردیف، به ستون

  • on file

    موجود (در بایگانی)، بایگانی شده، در پرونده

  • secret files

    پرونده‌های سری

ارجاع به لغت file

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «file» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/file

لغات نزدیک file

پیشنهاد بهبود معانی