امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Fining

    American: ˈfaɪnɪŋ British: ˈfaɪnɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      fined

    • شکل سوم:

      fined

    • سوم‌شخص مفرد:

      fines

    معنی‌ها

    noun B2
    (آبگونه‌ها و فلزات و غیره) پالایش، تخلیص، ساراندن، پالش، ناب‌سازی، بی‌غش‌سازی، صافی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    noun
    (جمع) هر مادهای که برای پالیدن و زلال کردن آبگونه ها به کار می‌رود
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد fining

    1. verb Issue a ticket or a fine to as a penalty
      Synonyms: penalizing, thinning, ticketing, tendering, levying, exacting, swelling, mulcting, slighting, extorting, sheering, seizing, sequestrating, forfeiting, confiscating, consummating, clearing, taxing
      Antonyms: rewarding, reimbursing, compensating, awarding, roughing

    ارجاع به لغت fining

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fining» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fining

    لغات نزدیک fining

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند