امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fink

fɪŋk fɪŋk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - intransitive
خبرچین، اعتصاب‌شکن، جاسوسی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fink

  1. noun informer
    Synonyms:
    canary narc nark rat scab snake snitch squealer stoolie stool pigeon tattletale tipster weasel whistle-blower

Phrasal verbs

  • fink out

    (عامیانه) 1- عدول کردن، زیر حرف خود زدن، جا زدن از زیر معامله (و غیره) در رفتن 2- شکست خوردن، ناموفق بودن

ارجاع به لغت fink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fink

لغات نزدیک fink

پیشنهاد بهبود معانی