با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Fitfully

ˈfɪtfəli ˈfɪtfli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به‌طور ناپیوسته، به‌طور غیر پیوسته، به‌طور نامنظم، به‌طور غیر مداوم، متناوباً
- Negotiations were moving fitfully until September.
- مذاکرات تا ماه سپتامبر به‌طور نامنظم پیش می‌رفت.
- He has appeared in public only fitfully in recent years.
- او در سال‌های اخیر تنها به‌طور غیرمداوم در انظار عمومی ظاهر شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fitfully

  1. adverb intermittently
    Synonyms: erratically, restlessly, off and on, irregularly

ارجاع به لغت fitfully

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fitfully» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fitfully

لغات نزدیک fitfully

پیشنهاد بهبود معانی