با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Flair

fler fleə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    flairs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
شامه سگ، بویایی، (مجا) قوه تشخیص، فراست، استعداد، خصیصه
- He had a flair for classical music.
- او شم موسیقی کلاسیک داشت.
- He did every thing with a flair.
- او در کارهایش سیلقه و ذوق خاصی به خرج می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flair

  1. noun talent, style
    Synonyms: ability, accomplishment, aptitude, aptness, bent, chic, dash, elegance, faculty, feel, genius, gift, glamour, head, knack, mastery, panache, pizzazz, presence, shine, splash, taste, turn, zip
    Antonyms: inability, incapacity, ineptitude, ineptness

ارجاع به لغت flair

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flair» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flair

لغات نزدیک flair

پیشنهاد بهبود معانی