گذشتهی ساده:
fleshedشکل سوم:
fleshedسومشخص مفرد:
fleshesوجه وصفی حال:
fleshingشکل جمع:
fleshesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بدن انسان
فرزندان، خویشاوندان
1- زنده 2- حاضر (در محل)، موجود، شخصاً
(عامیانه - در مبارزات انتخاباتی و غیره) در میان جمع ظاهر شدن و با همه دست دادن و خوشوبش کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flesh» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flesh