امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Flour

flaʊr flaʊə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1
آرد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- corn flour
- آرد ذرت
- This is the mill where they used to make wheat flour.
- این همان آسیابی است که در آن آرد گندم درست می‌کردند.
- Mix flour and water and make dough.
- آرد را با آب مخلوط و خمیر درست کنید.
noun uncountable
پودر
- Tapioca flour is made from the starchy roots of the cassava plant.
- پودر تاپیوکا از ریشه‌های نشاسته‌ای گیاه کاساوا تهیه می‌شود.
- I love making pancakes with coconut flour.
- عاشق درست کردن پنکیک با پودر نارگیل هستم.
verb - transitive
آرد زدن، آرد پاشیدن
- Don't forget to flour your hands before kneading the bread dough.
- فراموش نکنید قبل از ورز دادن خمیر نان، به دستان خود آرد بزنید.
- Be sure to flour the chicken before frying it to get a crispy coating.
- مرغ را حتماً قبل از سرخ کردن آردپاشی کنید تا روی آن ترد شود.
verb - transitive
آرد کردن، پودر کردن
- This is the mill where they used to flour wheat.
- این آسیابی است که گندم را در آن آرد می‌کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flour

  1. noun
    Synonyms: farina, semolina, oatmeal, meal, pulp, powder, cornmeal, grit, bran, breadstuff, gluten, starch, bleached flour, unbleached flour, wheat-germ, patent flour, middlings, shorts, white-flour, wheat-flour, whole wheat flour, rolled-oats, rye-flour, graham flour, buckwheat flour, potato-flour, barley-meal, cake flour, pancake flour, soybean flour, soy flour
  2. adjective
    Synonyms: farinaceous, floury, starchy
  3. verb
    Synonyms: dredge

ارجاع به لغت flour

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flour» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flour

لغات نزدیک flour

پیشنهاد بهبود معانی