امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Footing

ˈfʊtɪŋ ˈfʊtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    footed
  • شکل سوم:

    footed
  • سوم‌شخص مفرد:

    foots
  • شکل جمع:

    footings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
پایه ستون، جای پا، موقعیت، وضع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to lose one's footing
- جاپای خود را از دست دادن (لیز خوردن)
- The footing became slippery after the rain.
- پس از باران راه لیز شد.
- Our business is on a sound footing.
- کسب و کار ما برپایه‌ی مستحکمی استوار است.
- The two former enemies are on a friendly footing now.
- دو دشمن دیرین اکنون رابطه‌ی دوستانه‌ای دارند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد footing

  1. noun foundation, basis
    Synonyms:
    basement bedrock bottom establishment foot foothold ground groundwork infrastructure installation resting place seat seating settlement substratum substructure underpinning understructure warrant
  1. noun social status
    Synonyms:
    capacity character condition grade place position rank relations relationship situation standing state station terms

ارجاع به لغت footing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «footing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/footing

لغات نزدیک footing

پیشنهاد بهبود معانی