با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Footstool

ˈfʊtstuːl ˈfʊtstuːl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
زیرپایی، پای‌آسای
- My toddler used the footstool as a step to reach the kitchen counter.
- کودک نوپای من از زیرپایی به‌عنوان پله‌ای برای رسیدن به پیشخوان آشپزخانه استفاده کرد.
- I rested my tired feet on the soft footstool after a long day at work.
- پاهای خسته‌ام را بعداز یک روز کاری طولانی روی زیرپایی نرم گذاشتم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد footstool

  1. noun footrest
    Synonyms: ottoman, hassock, stool

ارجاع به لغت footstool

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «footstool» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/footstool

لغات نزدیک footstool

پیشنهاد بهبود معانی