امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Force-feed

    ˈfɔːrsfiːd ˈfɔːsfiːd
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله

    verb - transitive
    به‌زور خوراندن (به‌ویژه از راه لوله)، به‌زور به خورد کسی دادن، واخوراندن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - They tried to force-feed the man who was on hunger strike.
    - کوشیدند به مردی که اعتصاب غذا کرده بود، به‌زور خوراک بدهند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد force-feed

    1. noun Mechanical system of lubricating internal combustion engines in which a pump forces oil into the engine bearings
      Synonyms: lubricating system, force-feed lubricating system, pressure-feed lubricating system, pressure feed

    ارجاع به لغت force-feed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «force-feed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/force-feed

    لغات نزدیک force-feed

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند