امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Foresight

ˈfɔːrsaɪt ˈfɔːsaɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    foresights

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
پیش‌بینی، دور‌اندیشی، مال‌اندیشی، بصیرت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He had enough foresight to save for his old age.
- او به‌اندازه‌ی کافی دوراندیشی داشت که برای ایام پیری خود پول ذخیره کند.
- The team's foresight allowed them to anticipate market trends.
- آینده‌نگری تیم به آن‌ها اجازه داد تا روند بازار را پیش‌بینی کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foresight

  1. noun mental preparedness
    Synonyms:
    anticipation canniness care carefulness caution circumspection clairvoyance discernment discreetness discretion economy far-sightedness foreknowledge forethought insight long-sightedness perception precaution precognition preconception premeditation premonition prenotion prescience prospect providence provision prudence sagacity
    Antonyms:
    hindsight ignorance thoughtlessness

ارجاع به لغت foresight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foresight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/foresight

لغات نزدیک foresight

پیشنهاد بهبود معانی