با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Foster

ˈfɑːstər ˈfɒstə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fostered
  • شکل سوم:

    fostered
  • سوم شخص مفرد:

    fosters
  • وجه وصفی حال:

    fostering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C1
پرورش دادن، پروراندن، بزرگ کردن (کودک)
- The couple had a strong desire to foster children and help them overcome their past traumas.
- این زوج تمایل زیادی به پرورش بچه‌ها و کمک به آن‌ها برای غلبه بر آسیب‌های گذشته‌ی خود داشتند.
- They fostered two orphan girls.
- آن‌ها دو دختر یتیم را بزرگ کردند.
verb - transitive
پرورش دادن، پروراندن، پروبال دادن، ترویج کردن (دوستی و غیره)، تشویق کردن، تقویت کردن
- to foster discontent
- ناخشنودی را پروراندن
- The government is trying to foster carpet weaving.
- دولت در تلاش است تا قالی‌بافی را تقویت کند.
adjective
–خوانده، نا– (برای اشاره به کسی که از کودکان و معمولاً برای مدتی محدود مراقبت می‌کند و والد قانونی کودک نیست)
- a foster brother
- برادرخوانده
- a foster parent
- ناپدری یا نامادری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foster

  1. verb promote, support
    Synonyms: advance, back, champion, cherish, cultivate, encourage, feed, foment, forward, further, harbor, nurse, nurture, serve, stimulate, uphold
    Antonyms: condemn, discourage
  2. verb give care or accommodation to
    Synonyms: assist, bring up, care for, cherish, entertain, favor, harbor, help, house, lodge, minister to, nourish, nurse, oblige, raise, rear, serve, shelter, sustain, take care of
    Antonyms: ignore, neglect

ارجاع به لغت foster

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foster» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/foster

لغات نزدیک foster

پیشنهاد بهبود معانی