با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Foxy

ˈfɑːksi ˈfɒksi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
روباه‌صفت، حیله‌باز، حنایی، ترشیده
- The foxy commander who tried to attack the enemy from behind.
- فرمانده‌ی حیله‌گر که می‌کوشید از پشت به دشمن حمله کند.
- The old book's pages had become foxy.
- صفحات کتاب کهنه زرد شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foxy

  1. adjective shrewd
    Synonyms: artful, astute, canny, crafty, cunning, deceitful, deep, devious, dishonest, experienced, guileful, insidious, intelligent, knowing, retiary, sharp, slick, sly, subtle, tricky, vulpine, wily
    Antonyms: naive, unclever, unintelligent, unsmart

ارجاع به لغت foxy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foxy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/foxy

لغات نزدیک foxy

پیشنهاد بهبود معانی