با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Fraction

ˈfrækʃn ˈfrækʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fractions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
کسر (ریاضی)
verb - transitive countable
شکستن
noun countable
شکستگی، ترک‌خوردگی، شکاف
noun countable
برخه، کسر (کسور)،بخش، قسمت
- a fraction of an inch
- بخش بسیار کوچکی از یک اینچ
- a fraction of a second
- یک لحظه، بخش کوچکی از یک ثانیه
verb - transitive countable
تبدیل به کسر متعارفی کردن، به قسمت‌های کوچک تقسیم کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fraction

  1. noun part
    Synonyms: bite, chunk, cut, division, end, fragment, half, piece, portion, section, share, slice
    Antonyms: entirety, total, whole
  2. noun incomplete number
    Synonyms: bit, division, fragment, part, partial, piece, portion, quotient, ratio, section, segment, slice, subdivision

ارجاع به لغت fraction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fraction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fraction

لغات نزدیک fraction

پیشنهاد بهبود معانی