امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fragile

ˈfrædʒl ˈfrædʒaɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more fragile
  • صفت عالی:

    most fragile

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
شکننده، ترد، نازک، لطیف، زودشکن، ضعیف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Fragile, handle with care!
- شکستنی - بااحتیاط حمل کنید!
- The crystal vase was thin and fragile.
- گلدان بلورین نازک و شکننده بود.
- Today I feel fragile.
- امروز حالم خوش نیست.
- The country's economy is still quite fragile.
- اقتصاد کشور هنوز سخت آسیب‌پذیر است.
- a fragile hope
- کوره امید
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fragile

  1. adjective breakable, dainty
    Synonyms:
    brittle crisp crumbly decrepit delicate feeble fine flimsy fracturable frail frangible friable infirm insubstantial shatterable shivery slight unsound weak weakly
    Antonyms:
    durable firm strong tough unbreakable

Collocations

ارجاع به لغت fragile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fragile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fragile

لغات نزدیک fragile

پیشنهاد بهبود معانی