با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Fraying

American: ˈfreɪɪŋ British: ˈfreɪɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    frayed
  • شکل سوم:

    frayed
  • سوم شخص مفرد:

    frays

معنی

چیز فرسوده، چیز ساییده‌شده، فرسایش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fraying

  1. verb Cause friction
    Synonyms: ravelling, shredding, chafing, unravelling, scratching, straining, scuffling, frightening, disputing, contesting, conflicting, combatting, clashing, fretting, broiling, brawling, battling, attacking, assailing, rubbing, alarming

ارجاع به لغت fraying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fraying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fraying

لغات نزدیک fraying

پیشنهاد بهبود معانی