با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Frilly

ˈfrɪli ˈfrɪli
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از frilled به‌ جای frilly استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
چین‌دار، توردار، والان‌دار
- She wore a frilly pink dress to the party.
- او در مهمانی لباس صورتی چین‌دار به تن داشت.
- the frilled edges of the tablecloth
- حاشیه‌های چین‌دار سفره
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frilly

  1. adjective Having decorative ruffles or frills
    Synonyms: frilled, ruffled

ارجاع به لغت frilly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frilly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frilly

لغات نزدیک frilly

پیشنهاد بهبود معانی