امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Froward

ˈfroʊəd ˈfrəʊəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خودسر، سرکش، مخالف، سرسخت، خود‌رأی، یاغی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The froward behavior of the dog surprised its owner.
- رفتار سرکش سگ، صاحبش را متعجب کرد.
- The froward child refused to listen to any instructions.
- کودک خودسر از گوش دادن به هر دستوری امتناع کرد.
adjective
قدیمی نامساعد، ناسازگار، منفی
- The froward winds made sailing difficult.
- بادهای نامساعد دریانوردی را سخت می‌کرد.
- She faced many froward challenges in her new job.
- او در شغل جدیدش با چالش‌های منفی زیادی روبه‌رو شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد froward

  1. adjective Given to acting in opposition to others
    Synonyms:
    contrary balky disobedient headstrong ornery obstinate perverse contrarious adverse intractable difficult cross impossible insubmissive peevish self-willed naughty petulant wayward refractory stubborn unfavorable willful untoward unyielding wilful

ارجاع به لغت froward

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «froward» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/froward

لغات نزدیک froward

پیشنهاد بهبود معانی