با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Fugue

fjuːɡ fjuːɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fugues

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
موسیقی فوگ (قطعه‌ی موسیقی که در آن چند تن پشت سر هم دنباله‌ی آواز را می‌گیرند)، نوعی آلت بادی موسیقی
- The pianist performed a stunning fugue that blended different melodies.
- این پیانیست یک فوگ جذاب که ملودی‌های مختلفی با هم ترکیب شده بود را اجرا کرد.
- The fugue showcased the virtuosity of the orchestra's musicians as they played in perfect harmony.
- فوگ مهارت نوازندگان ارکستر را که در هماهنگی کامل می‌نواختند، به نمایش گذاشت.
noun uncountable
روان‌شناسی فوگ، فرار، گریز (یک دوره‌ی کوتاه که به نظر می‌رسد فرد در حالت نیمه‌هوشیار است.)
- The fugue caused him to make decisions he would never have made in his right mind.
- فوگ باعث شد او تصمیماتی بگیرد که هرگز با ذهن درستش نمی‌گرفت.
- During her fugue, Sarah cleaned the entire house without any recollection of doing so.
- سارا در طول فوگ خود، تمام خانه را بدون اینکه به یاد داشته باشد، تمیز کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fugue

  1. noun Dissociative disorder in which a person forgets who they are and leaves home to creates a new life; during the fugue there is no memory of the former life; after recovering there is no memory for events during the dissociative state
    Synonyms: psychogenic fugue

ارجاع به لغت fugue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fugue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fugue

لغات نزدیک fugue

پیشنهاد بهبود معانی