با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Fumble

ˈfʌmbl ˈfʌmbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fumbled
  • شکل سوم:

    fumbled
  • سوم شخص مفرد:

    fumbles
  • وجه وصفی حال:

    fumbling
  • شکل جمع:

    fumbles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
کورکورانه جلورفتن، اشتباه کردن، لکنت زبان پیداکردن، من‌من کردن، (در فوتبال) توپ را از دست دادن،سنبل کردن، کورمالی، اشتباه
- He fumbled in his pocket for some coins.
- او در جیبش دنبال پول خرد می‌گشت.
- He fumbled the ball twice.
- دوبار توپ از دستش افتاد.
- He fumbled around in the dark hall.
- او در سالن تاریک کورمال‌کورمال حرکت می‌کرد.
- In answer to the boss, he fumbled a while and left suddenly.
- او در پاسخ به رئیس قدری من‌من کرد و ناگهان رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fumble

  1. verb bumble, mess up
    Synonyms: bollix, botch, bungle, err, feel, flounder, flub, fluff, goof, grapple, grope, lose the handle, louse up, misfield, mishandle, mismanage, scrabble, screw up, spoil, stumble
    Antonyms: do well

ارجاع به لغت fumble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fumble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fumble

لغات نزدیک fumble

پیشنهاد بهبود معانی