با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Funky

ˈfʌŋki ˈfʌŋki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    funkier
  • صفت عالی:

    funkiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
موسیقی تند، داغ
- I love how the funky beats in this track make me want to move my body.
- من عاشق این هستم که ضرب‌های تند در این آهنگ باعث می‌شود بدنم را حرکت دهم.
- The funky rhythm of this song instantly puts me in a good mood.
- ریتم داغ این آهنگ فوراً حالم را خوب می‌کند.
adjective slang
شیک، مدرن
- a funky hairstyle
- مد گیسوی شیک و مدرن
adjective informal
انگلیسی آمریکایی بدبو
- a funky basement
- زیرزمین بدبو
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد funky

  1. adjective offbeat
    Synonyms: unconventional, earthy, hip, fashionable, modish

ارجاع به لغت funky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «funky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/funky

لغات نزدیک funky

پیشنهاد بهبود معانی