Fusty
ˈfʌsti
ˈfʌsti
آخرین به‌روزرسانی:
معنی و نمونه‌جمله‌ها
adjective
بوگرفته، کهنه، کپک‌زده، قدیمی مسلک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- لباس‌های قدیمی و بوی نم‌گرفته که سال‌ها در زیرزمین انبار شده‌بودند.
- پتوی مرطوب و بدبو
- سیاست‌باز پیر با عقاید پوسیده
مترادف و متضاد fusty
-
adjective Smelling of mildew or decaySynonyms:musty frowzy moldy putrid rancid rank rotten frowsty
-
adjective Of a style or method formerly in vogueSynonyms:antiquated antique archaic bygone dated dowdy old standpat old-fashioned old-time outdated outmoded out-of-date passé vintage unprogressive nonprogressive
ارجاع به لغت fusty
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «fusty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fusty
لغات نزدیک fusty
- - fustigation
- - fustiness
- - fusty
- - fut
- - futhark