با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Fuzzy

ˈfʌzi ˈfʌzi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    fuzzier
  • صفت عالی:

    fuzziest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
کرکی، ریش‌ریش، پرزدار، خواب‌دار، تیره
- a fuzzy sound
- صدای مبهم و گرفته
- fuzzy thinking
- تفکر مغشوش
- fuzzy logic
- منطق گنگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fuzzy

  1. adjective fluffy
    Synonyms: down-covered, downy, flossy, frizzy, furry, hairy, linty, napped, pilate, velutinous, woolly
    Antonyms: smooth
  2. adjective out of focus
    Synonyms: bleary, blurred, dim, distorted, faint, foggy, hazy, ill-defined, indefinite, indistinct, misty, muffled, murky, obscure, shadowy, unclear, unfocused, vague
    Antonyms: clear

ارجاع به لغت fuzzy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fuzzy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fuzzy

لغات نزدیک fuzzy

پیشنهاد بهبود معانی