امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Garb

ɡɑːrb ɡɑːb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    garbed
  • شکل سوم:

    garbed
  • سوم‌شخص مفرد:

    garbs
  • وجه وصفی حال:

    garbing
  • شکل جمع:

    garbs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
لباس، پوشاک ویژه، کسوت، ظاهر، طرز، جامه پوشانیدن به، لباس پوشانیدن، طرز رفتار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- clerical garb
- جامه‌ی کشیشی
- the outward garb of friendship
- تظاهر به دوستی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد garb

  1. noun clothing
    Synonyms:
    apparel appearance array attire clothes costume dress duds feathers form garment gear guise habiliment habit outfit rags raiment robes semblance things threads uniform vestments wear
  1. verb fit with clothes
    Synonyms:
    apparel array attire clad clothe cover deck deck out drape dress dud fit out garment raiment rig out rig up robe suit up tog turn out
    Antonyms:
    disrobe unclothe

ارجاع به لغت garb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «garb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/garb

لغات نزدیک garb

پیشنهاد بهبود معانی