با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Garlic

ˈɡɑːrlɪk ˈɡɑːlɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    garlics

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
غذا و آشپزی گیاه‌شناسی سیر
- Garlic is an essential part of the Haft-Seen.
- سیر جزء ضروری سفره‌ی هفت‌سین است.
- I added a clove of garlic to the soup.
- یک حبه سیر به سوپ اضافه کردم.
- I hate the taste of garlic.
- از طعم سیر متنفرم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد garlic

  1. noun Bulbous herb of southern Europe widely naturalized; bulb breaks up into separate strong-flavored cloves
    Synonyms: allium-sativum
  2. noun Aromatic bulb used as seasoning
    Synonyms: ail

ارجاع به لغت garlic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «garlic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/garlic

لغات نزدیک garlic

پیشنهاد بهبود معانی