امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Garnish

ˈɡɑːrnɪʃ ˈɡɑːnɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    garnished
  • شکل سوم:

    garnished
  • سوم‌شخص مفرد:

    garnishes
  • وجه وصفی حال:

    garnishing
  • شکل جمع:

    garnishes

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
آرایش دادن، چاشنی زدن (به خوراک)، چاشنی زدن به، آرایش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- steak garnished with parsley
- گوشت سرخ‌شده که با جعفری تزیین شده‌است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد garnish

  1. noun embellishment, improvement
    Synonyms:
    adornment decoration enhancement furbelow gingerbread ornament ornamentation tinsel trim trimming
    Antonyms:
    decrease divestment plainness
  1. verb embellish, improve
    Synonyms:
    adorn beautify bedeck deck decorate dress up enhance fix up grace gussy up ornament set off spiff up spruce up trim
    Antonyms:
    decrease divest harm hurt leave plain strip

ارجاع به لغت garnish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «garnish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/garnish

لغات نزدیک garnish

پیشنهاد بهبود معانی