امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gentle

ˈdʒentl ˈdʒentl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    gentler
  • صفت عالی:

    gentlest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
نجیب، باتربیت، با اصل و نسب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a man of gentle birch
- مرد نجیب‌زاده
- a gentle knight
- سلحشور با اصل و نسب
adjective
ملایم، آرام، لطیف، مهربان
- Gentle reader!
- خواننده‌ی مهربان!
- the gentle eyes of my teacher
- چشم‌های پرمهر معلم من
- gentle persuasion
- ترغیب از راه مهربانی
- a gentle dog
- سگ آرام
- a gentle disposition
- طینت پاک
- This soap is gentle to the skin.
- این صابون پوست را آزار نمی‌دهد.
- a gentle rebuke
- گوشمالی ملایم
- a gentle stream
- نهر ملایم (دارای جریان آهسته)
- They converted the natives by gentle means.
- آنان با روشی مسالمت‌آمیز بومیان را به دین خود درآوردند.
- I heard a gentle knock on the door.
- صدای ضربه‌ی ملایمی را بر در شنیدم.
- a gentle slope
- شیب ملایم
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun uncountable
(وابسته به اعیان و اشراف) نجیب‌زاده، بزرگ‌زاده، از طبقه ممتاز، اشرافی، آقازاده
verb - transitive
ملایم کردن، رام کردن، آرام کردن
- I gentled the dog for a few minutes.
- برای چند دقیقه سگ را نوازش کردم.
- The old man was grouchy and we had to gentle him constantly.
- پیرمرد بدخلق بود و ما مجبور بودیم دائم از او دل‌جویی کنیم.
- Some cows never gentle.
- بعضی گاوها هرگز رام نمی‌شوند.
- A wild horse that nobody could gentle.
- اسبی وحشی که هیچ‌کس نمی‌توانست آن را رام کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gentle

  1. adjective having a mild or kind nature
    Synonyms:
    affable agreeable amiable benign biddable bland compassionate considerate cool cultivated disciplined docile domesticated dove-like easy genial humane kindly laid back lenient manageable meek mellow merciful moderate pacific peaceful placid pleasant pleasing pliable quiet soft softhearted sweet-tempered sympathetic tame taught temperate tender tractable trained warmhearted
    Antonyms:
    crude rough troubled unkind violent wild
  1. adjective mild, temperate in effect on senses
    Synonyms:
    balmy bland calm clement delicate easy faint feeble gradual halcyon hushed imperceptible lenient light low low-pitched low-toned mellow mild moderate muted peaceful placid quiet sensitive serene slight slow smooth soft soothing subdued tender tranquil untroubled
    Antonyms:
    harsh loud odorous putrid rough sharp strong
  1. adjective of noble birth
    Synonyms:
    aristocratic blue-blooded Brahmin courteous cultured elegant genteel highborn highbred noble polished polite refined upper-class well-born well-bred
    Antonyms:
    crude low

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده gentle

  • adjective
    gentle

ارجاع به لغت gentle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gentle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gentle

لغات نزدیک gentle

پیشنهاد بهبود معانی