امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gigantic

dʒaɪˈɡæntɪk dʒaɪˈɡæntɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more gigantic
  • صفت عالی:

    most gigantic

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بسیار بزرگ، عظیم، غول‌پیکر، غول‌آسا، غول‌مانند، خیلی‌ زیاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The dinosaur skeleton in the museum was a sight to behold, with its gigantic bones and massive size.
- اسکلت دایناسور در موزه با استخوان‌های بسیار بزرگ و اندازه‌ی عظیمش، تماشایی بود.
- The company's headquarters was located in a gigantic building.
- دفتر مرکزی این شرکت در یک بنای عظیم قرار داشت.
- A gigantic wrestler stepped into the mat.
- کشتی‌گیر غول‌پیکری وارد تشک شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gigantic

  1. adjective very large
    Synonyms:
    blimp brobdingnagian colossal cyclopean elephantine enormous gargantuan giant gross Herculean huge immense jumbo mammoth massive Moby monster monstrous prodigious stupendous super-colossal titan tremendous vast whopping
    Antonyms:
    dwarfed little miniature miniscule small teeny tiny

ارجاع به لغت gigantic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gigantic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gigantic

لغات نزدیک gigantic

پیشنهاد بهبود معانی