امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gimp

dʒɪmp ɡɪmp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
حمایل، نوعی ریسمان ماهیگیری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I saw a beggar gimping along the street.
- گدائی را دیدم که در راستای خیابان لنگان‌لنگان راه می‌رفت.
- He walks with a gimp in one leg.
- وقتی راه می‌رود یک پایش می‌لنگد.
- gimpy knees
- زانوهای سست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gimp

  1. verb Walk impeded by some physical limitation or injury
    Synonyms: limp, hobble, hitch
  2. noun Disability of walking due to crippling of the legs or feet
    Synonyms: lameness, limping, gimpiness, gameness, claudication

ارجاع به لغت gimp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gimp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gimp

لغات نزدیک gimp

پیشنهاد بهبود معانی