امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Glancing

ˈɡlænsɪŋ ˈɡlɑːnsɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    glanced
  • شکل سوم:

    glanced
  • سوم‌شخص مفرد:

    glances

معنی و نمونه‌جمله

adverb
اجمالی، زود‌گذر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a glancing sword-blow to his shoulder
- ضربه‌ی شمشیر که به شانه‌اش خورد و منحرف شد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glancing

  1. verb Ricochet
    Synonyms:
    skipping skimming sliding bouncing darting touching grazing ricochetting brushing careening rebounding
    Antonyms:
    sticking
  1. verb To emit light suddenly in rays or sparks
    Synonyms:
    glittering winking ricochetting twinkling sparkling hinting spangling gleaming shimmering scintillating glistering glimpsing glistening glinting glimmering flashing beaming coruscating
  1. verb Throw a glance at; take a brief look at
    Synonyms:
    seeing peeping peeking glinting glimpsing
    Antonyms:
    staring gazing studying
  1. verb To strike (a surface) at an angle; graze:
    Synonyms:
    brushing

ارجاع به لغت glancing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glancing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glancing

لغات نزدیک glancing

پیشنهاد بهبود معانی