امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Glimmering

American: ˈɡlɪmərɪŋ British: ˈɡlɪmərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective
روشنایی ضعیف، نور کم، پرتو ضعیف، فهم اجمالی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glimmering

  1. verb Shine brightly, like a star or a light
    Synonyms:
    shimmering gleaming surface-scratching winking twinkling sparkling spangling scintillating glittering fading glistering glistening glinting glancing flashing coruscating
    Antonyms:
    glaring
  1. verb To shine with intermittent gleams
    Synonyms:
    winking twinkling flickering flashing blinking
  1. noun A slight suggestion or vague understanding
    Synonyms:
    inkling intimation amateurism glimmer half-learning semi-learning

ارجاع به لغت glimmering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glimmering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glimmering

لغات نزدیک glimmering

پیشنهاد بهبود معانی