امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Glut

ɡlʌt ɡlʌt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun verb - transitive adverb
پر کردن، اشبا کردن، پر خوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun verb - transitive
پرخوری، پری، عرضه بیش از تقاضا، پاره آجر، سیر کردن، اشباع کردن، با حرص و ولع خوردن
- The Japanese glutted the market with cheap watches.
- ژاپنی‌ها بازار را با عرضه‌ی ساعت‌های ارزان اشباع کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glut

  1. noun overabundance
    Synonyms:
    excess nimiety oversupply plenitude saturation superfluity surfeit surplus too much
    Antonyms:
    insufficiency lack need want
  1. verb choke; oversupply
    Synonyms:
    burden clog cloy congest cram deluge devour feast fill flood gorge hog inundate jade load make a pig of overfeed overload overstock overwhelm pack pall raven sate satiate saturate stuff surfeit wolf
    Antonyms:
    abstain diet fast moderate reduce repress suppress

ارجاع به لغت glut

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glut» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glut

لغات نزدیک glut

پیشنهاد بهبود معانی