با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Go About

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb
درگیر انجام کاری بودن، تعهد کردن، متعهد شدن، عهده‌دار شدن، به‌ عهده گرفتن
phrasal verb
به دور محور گشتن، سیر کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد go about

  1. phrasal verb undertake
    Synonyms: approach, be employed, begin, devote oneself to, engage in, get busy with, occupy oneself with, set about, tackle, work at
  2. phrasal verb Circulate

ارجاع به لغت go about

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «go about» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/go-about

لغات نزدیک go about

پیشنهاد بهبود معانی