با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Go Out

ɡoʊ aʊt ɡəʊ aʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    went out
  • شکل سوم:

    gone out
  • سوم شخص مفرد:

    goes out
  • وجه وصفی حال:

    going out

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb verb - intransitive A1
بیرون رفتن (از اتاق یا خانه) (به‌ویژه برای تفریح یا فعالیتی خاص)
- I need to go out and buy some groceries.
- من باید برم بیرون و مواد غذایی بخرم.
- They decided to go out and explore the city.
- تصمیم گرفتند بیرون بروند و شهر را بگردند.
- She always likes to go out and meet new people.
- او همیشه دوست دارد بیرون برود و با افراد جدید آشنا شود.
- I need to go out and get some fresh air.
- باید برم بیرون و هوای تازه بخورم.
- The kids are excited to go out and play in the park.
- بچه‌ها برای بیرون رفتن و بازی در پارک هیجان‌زده هستند.
phrasal verb verb - intransitive
با هم بودن (داشتن رابطه‌ی عاشقانه و معمولاً جنسی با کسی)
- I heard that Sarah and Tom are going out.
- شنیدم که سارا و تام با هم هستند.
- Are you two still going out, or did you break up?
- آیا شما دو نفر هنوز با هم هستید یا از هم جدا شدید؟
phrasal verb verb - intransitive
پایین رفتن، عقب نشستن، پس کشیدن (جریان آب)
- The sea level will go out in the afternoon.
- سطح دریا بعدازظهر پایین می‌رود.
- We can go out for a walk on the beach once the tide goes out.
- پس از عقب نشستن جزرومد می‌توانیم برای پیاده‌روی در ساحل بیرون برویم.
phrasal verb verb - intransitive
خاموش شدن (آتش و چراغ و غیره)
- The street lamp went out during the storm.
- چراغ خیابان هنگام طوفان خاموش شد.
- The candle went out.
- شمع خاموش شد.
phrasal verb verb - intransitive
انگلیسی بریتانیایی ورزش حذف شدن، کنار رفتن (از رقابت)
- Iran national football team went out in the semifinal of AFC Asian Cup Qatar 2023™.
- تیم ملی فوتبال ایران در مرحله‌ی نیمه‌نهایی جام ملت‌های آسیا ۲۰۲۳ قطر حذف شد.
- Despite their best efforts, the team went out in the first round of the tournament.
- این تیم علی‌رغم تلاش‌هایش در دور اول مسابقات حذف شد.
- The team's lack of preparation and coordination led them to go out of the competition early on.
- ناآمادگی و ناهماهنگی تیم باعث شد تا زودتر از دور مسابقات کنار بروند.
phrasal verb verb - intransitive
تمام شدن، به پایان رسیدن، پایان یافتن (سال و ماه)
- The year is about to go out.
- سال دارد تمام می‌شود.
- The month is going out faster than I expected.
- این ماه سریع‌تر از چیزی که انتظار داشتم دارد به پایان می‌رسد.
phrasal verb verb - intransitive
استعفا کردن، کناره‌گیری کردن
- The professor announced his plans to go out at the end of the semester.
- استاد برنامه‌اش برای استعفا در پایان ترم را اعلام کرد.
- The politician was forced to go out.
- این سیاستمدار مجبور به کناره‌گیری شد.
phrasal verb verb - intransitive
از مد افتادن، دمده شدن (لباس)
- It's time to clean out my closet and get rid of all the clothes that have gone out.
- وقت آن است که کمدم را تمیز کنم و از شر تمام لباس‌هایی که از مد افتاده‌اند خلاص شوم.
- I need to update my wardrobe because most of my clothes are going out.
- باید لباس‌هایم را به‌روز کنم زیرا بیشتر لباس‌هایم دارند دمده می‌شوند.
phrasal verb verb - intransitive
آخرین کارت را رو کردن (در بازی)، آخرین دست را بازی کردن
- The player confidently went out, knowing she had the winning card in her hand.
- این بازیکن با اطمینان از اینکه کارت برنده را در دست دارد آخرین کارت را رو کرد.
- He knew he had to go out with a strong card in order to secure his victory.
- او می‌دانست که باید با یک کارت قوی آخرین دست را بازی کند تا پیروزی‌اش را تضمین کند.
phrasal verb verb - intransitive
اعتصاب کردن، دست از کار کشیدن
- The workers decided to go out.
- کارگران تصمیم گرفتند اعتصاب کنند.
- The teachers threatened to go out if their demands for smaller class sizes were not met.
- معلمان تهدید کردند که در صورت برآورده نشدن خواسته‌هایشان برای داشتن کلاس‌های کوچک‌تر، دست از کار خواهند کشید.
phrasal verb verb - intransitive
سیاست سقوط کردن، از قدرت افتادن (دولت و حکومت)
- The economic crisis caused the state to go out and be replaced by a new administration.
- بحران اقتصادی باعث شد که دولت سقوط کند و یک دولت جدید جایگزین شود.
- The government's corruption scandal caused it to go out.
- رسوایی فساد حکومت باعث از قدرت افتادن آن شد.
phrasal verb verb - intransitive
نامزد شدن، داوطلب شدن، کاندیدا شدن
- I decided to go out for the student council election.
- تصمیم گرفتم برای انتخابات شورای دانش‌آموزی نامزد شوم.
- He plans to go out for the job of mayor.
- او قصد دارد برای شغل شهردار کاندیدا شود.
phrasal verb verb - intransitive
منتشر شدن، پخش شدن، توزیع شدن (اعلامیه و غیره)
- The announcement will go out on social media.
- این اطلاعیه در شبکه‌های اجتماعی منتشر خواهد شد.
- The news of the product recall quickly went out across social media platforms.
- خبر فراخوان این محصول به‌سرعت در سراسر شبکه‌های اجتماعی پخش شد.
phrasal verb verb - intransitive
پخش شدن (برنامه‌ی تلویزیونی یا رادیویی)
- The new episode of my favorite TV show will go out tonight.
- قسمت جدید برنامه‌ی تلویزیونی محبوب من امشب پخش می‌شود.
- The documentary will go out next week.
- این مستند هفته‌ی آتی پخش خواهد شد.
phrasal verb verb - intransitive
بیهوش شدن، به خواب رفتن
- I can't wait to go out and get some rest tonight.
- بی‌صبرانه منتظرم تا امشب به خواب بروم و کمی استراحت کنم.
- The medication made me go out almost instantly.
- این دارو باعث شد تقریباً فوراً بیهوش شوم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد go out

  1. phrasal verb become extinguished
    Synonyms: become dark, burn out, cease, darken, die, die out, dim, expire, fade out, flicker, stop shining
    Antonyms: inflame
  2. phrasal verb leave
    Synonyms: decamp, depart, exit, go on strike, walk out
    Antonyms: arrive, come back, enter
  3. phrasal verb Leave one's abode to go to public places
  4. phrasal verb Be eliminated from a competition
  5. phrasal verb Discard or meld all the cards in one's hand
  6. phrasal verb Become out of fashion
  7. phrasal verb Have a romantic relationship (one that involves going out together on dates)
  8. phrasal verb Fail
  9. phrasal verb Resign

Phrasal verbs

  • go out for

    کاندید شدن، درخواست دادن

    همدردی کردن

  • go out with

    قرار عاشقانه گذاشتن

  • go out to

    احساس همدردی کردن

Collocations

  • go out of business

    (شرکت و مغازه و غیره) تعطیل شدن (برای همیشه)

  • go out (or escape) with a hiss

    هیس‌هیس‌کنان (یا با صدای فس) از چیزی خارج شدن (مثل باد از بادکنک سوراخ)

Idioms

  • go out of one's way

    به‌عمد کاری را انجام دادن، کوشیدن، فعالیت فوق‌العاده کردن

ارجاع به لغت go out

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «go out» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/go-out

پیشنهاد بهبود معانی