امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Go Through

ɡoʊ θruː ɡəʊ θruː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    went through
  • شکل سوم:

    gone through
  • سوم‌شخص مفرد:

    goes through
  • وجه وصفی حال:

    going through

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb
تصویب شدن (قانون و ...)، رسماً پذیرفته شدن، رسماً تکمیل شدن (قرارداد)، به ‌نتیجه رساندن، به انجام رساندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The proposed bill is set to go through parliament next week.
- لایحه‌ی پیشنهادی قرار است هفته‌ی آینده در مجلس به ‌نتیجه برسد.
- We are waiting for the merger deal to go through before finalizing our plans.
- ما منتظر هستیم تا قبل‌از نهایی کردن برنامه‌های خود، قرارداد ادغام رسماً تکمیل شود.
phrasal verb B2
تجربه کردن (وضعیتی دشوار)، سختی کشیدن، تحمل کردن، متحمل شدن، دچار شدن، پشت سر گذاشتن
- After the death of her husband, she went through a lot.
- پس از فوت شوهرش بسیار سختی کشید.
- She went through a heartbreaking breakup last year.
- او سال گذشته یک جدایی اندوه‌بار را تجربه کرد.
phrasal verb B2
گشتن، جست‌وجو کردن
- I need to go through my closet and organize my clothes.
- باید کمد لباسم را بگردم و لباس‌هایم را مرتب کنم.
- The detective went through the suspect's personal belongings to find any evidence.
- کارآگاه برای یافتن شواهدی، وسایل شخصی مظنون را گشت.
phrasal verb
بررسی کردن، مرور کردن
- Let's go through the report together and highlight the key points.
- بیایید با هم گزارش را مرور کنیم و نکات کلیدی را مورد تاکید قرار دهیم.
- It's important to go through all the documents before signing any contract.
- مهم است که قبل‌از امضای هر قراردادی، تمام اسناد را بررسی کنید.
phrasal verb
(بسیار) استفاده کردن، مصرف کردن
- I can't believe how quickly we go through a gallon of milk in this house.
- نمی توانم باور کنم که چقدر سریع یک بطری شیر را در خانه مصرف می‌کنیم.
- It's shocking how much money we go through on groceries each month.
- این شوکه‌کننده است که ما در هر ماه چقدر پول صرف خرید مواد غذایی می‌کنیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد go through

  1. phrasal verb endure
    Synonyms:
    bear brave experience suffer support survive swallow tolerate undergo withstand
    Antonyms:
    surrender yield
  1. phrasal verb use up
    Synonyms:
    consume deplete exhaust pay out spend squander
    Antonyms:
    hoard save store
  1. phrasal verb search
    Synonyms:
    audit check examine explore hunt inspect investigate look pass through

Phrasal verbs

Collocations

Idioms

  • go through the motions

    از روی عادت یا رسم ولی بدون اشتیاق کاری را کردن، رفع تکلیف کردن

  • go through one's paces

    مهارت (یا استعداد و...) خود را نشان دادن، عرض اندام کردن

  • go through the roof

    1- بسیار خشمگین شدن 2- (قیمتها) بسیار بالا رفتن

ارجاع به لغت go through

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «go through» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/go-through

لغات نزدیک go through

پیشنهاد بهبود معانی